برای من
نیستند!دل به خواستن و داشتن شان...نمی توانم بسپارم!از گرمای دستانم، می رونداز تماشای چشمانم،می رونداز صدای واژه هایم،می روندمی روند آخر!...در هیچ دلیانحصارا
جایی ندارم...یغمای منپاییز آدم هازودتر از هر فصل دیگریبه قلبم می رسدمن در میان سایه هاجایی برای فهمیده شدن ندارممرا برای ابدبرای خودت بردار+دلم بهونه گیر شده، البته حق هم داره. نمیشه بارها بهش زهر بخورونی و هنوزم سالم بتپه! نمیشه به زور بخوای در دلی جا داشته باشی و نشه و بازم سالم بتپه! دله دیگه...یهو یخ میزنه+یه وقتایی وسط جمعیت میرم تو فکر اینکه یعنی چرا باید انقدر حس تنهایی کنم من!چرا انقدر عمیقه این حس؟ تنهایی از این جنس که هیچ گوشی نیست براش از خودت بگیو بفهمه!تنهایی از این جنس که درد و دلات همیشه تبدیل به نوشته های شبونه میشه...+خدایا دنیات قرار نبود اینهمه نفس گیر بشه! لااقل اجازه بده با خیال راحت دم و بازدم کنیم! همین یدونه فکر و خیال نداشت که اونم نذاشتی.. :/+خیلی اشک دارم، خیلی...+شب عاشورا...یا حسینبرچسبها: شاید روزی خواندی, غم رده, یغمای من, سارا
+
نوشته شده در یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ساعت 2:22 توسط سارا
| بی ربط با دل من...
ادامه مطلبما را در سایت بی ربط با دل من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : yagmayeman بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 5:34